کد مطلب:328024 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:561

سوره بقره ، آیات 223 ،222
ویسلونك عن المحیض قل هواذی فاعتزلوا النساء فی المحیض و لا تقربوهن حتی یطهرن فاذا تطهرن فاتوهن من حیث امركم اللّه ان اللّه یحب التوبین و یحب المتطهرین .(222) نسائكم حرث لكم فاتوا حرثكم انی شئتم و قدموا لانفسكم و اتقوا اللّه و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المؤ منین .( 223)





ترجمه آیات

از تو از مساءله حیض می پرسند بگو آن آزاری است برای زنان پس باید كه از زنان در حال حیض كناره گیری كنید و با ایشان نزدیكی جنسی ننمائید تا وقتی كه پاك شوند پس همینكه غسل كردند می توانید آنطور كه خدا دستورتان داده با ایشان نزدیكی كنید كه خدا مردم تائب را دوست می دارد و آنهائی را هم كه در پی پاك شدن هستند دوست می دارد.(222)

زنان شما كشتزار شمایند از هر طرف خواستید به كشتزار خود درآئید و در صدد پدید آوردن یادگاری و نسلی برای خود برآئید و از خدا پروا كنید و بدانید كه شما او را دیدار خواهید كرد و مؤ منین را بشارت ده .(223)

بیان آیات





ویسئلونك عن المحیض قل هواذی ...





معنای (محیض ) و (اذی ) و وجه اینكه قرآن محیض را اذی خوانده است

كلمه (محیض ) مانند كلمه (حیض ) مصدر (حاضت المراءة - تحیض ) است ، و معنایش جریان خون معروفی است كه صفات مخصوصی دارد، و زنان حائض آن صفات را می شناسند، و چون این مصدر مختص ‍ زنان است لذااسم فاعل آن را مذكر هم می آورند، و می گویند زن حائض ، همچنانكه می گویند زن حامل .

و كلمه (اذی ) - بطوریكه گفته اند - به معنای ضرراست ، لیكن این حرف قابل خدشه است ، چون اگر اذیت ضرر بود، باید صحیح باشد در مقابل نفع استعمال شود، همانطور كه كلمه ضرر در مقابل كلمه نفع استعمال می شود، و معلوم است كه هیچ وقت به جای دوای مضر نمی گوئیم : دوای موذی ، چون موذی یك معنای دیگری غیر مضر را افاده می كند و بهمین جهت است كه خدای تعالی فرموده : (لن یضروكم الا اءذی ).

و اگر فرموده بود: (لن یضروكم الا ضررا) كلام فاسد می شد، و نیز اگر كلمه (اذیت ) را به معنای ضرر بگیریم آنگاه در امثال آیه : (ان الذین یوذون اللّه و رسوله ) و آیه : (لم توذوننی و قد تعلمون انی رسول اللّه الیكم ) دچار اشكال می شویم چون در اینگونه آیات كلمه (اذیت ) ظهوری در معنای ضرر ندارد، پس ظاهر این است كه كلمه (اذی ) به معنای هر عارضه ای باشد برای چیزی كه ملایم با طبع آن نباشد، كه این معنا به وجهی منطبق با معنای ضرر نیز هست .

و اینكه محیض رااذی خوانده ، به همان معنائی است كه گفتیم ، چون خون حیض كه به عادت زنان مربوط است ، از عمل خاصی حاصل می شود كه طبیعت زن در مزاج خون طبیعی زن انجام می دهد، و مقداری از خون طبیعی او را فاسد، و از حال طبیعی خارج نموده ، و به داخل رحم می فرستد، تا بدین وسیله رحم را پاك كند، و یا اگر جنین در آن باشد، با آن خون جنین را غذا دهد، و یا اگر بچه بدنیا آمده ماده اصلی برای ساختن شیر جهت كودك را آماده سازد.

و بنابر آن تفسیری كه كلمه (اذی ) را به معنای ضرر گرفتند، محیض را هم به معنای جمع شدن با زنان در حال حیض گرفته ، و در معنای آیه گفته اند: از تو می پرسند آیا در چنین حالی جایز است با زنان جمع شد؟ جواب داده شده این عمل ضرر است ، و درست هم هست چون پزشكان گفته اند: طبیعت زن در حال حیض سرگرم پاك كردن رحم ، و آماده كردن آن برای حامله شدن است ، و جماع در این حال نظام این عمل را مختل می سازد، و به نتیجه این عمل طبیعی یعنی به حمل (و به رحم زن ) صدمه می زند.





فاعتزلوا النساء فی المحیض ، و لا تقربوهن ...





كلمه (اعتزال ) كه جمله (فاعتزلوهن ) امر از آن است ، به معنای عزلت گرفتن ، و دوری گزیدن از معاشرت است ، و نیز وقتی گفته می شود: (عزلت نصیبه )، معنایش این است كه من سهم او را مشخص نموده ، و از سایر سهام جدا كردم ، و كنار گذاشتم و كلمه (قرب ) در مقابل كلمه (بعد) است ، و این كلمه هم به خودی خود متعدی می شود، و هم با حرف (من )، و مراد از اعتزال ترك نزدیكی از محل خون است ، كه بیانش ‍ خواهد آمد.

آراء طوائف و مذاهب مختلف در مساءله محیض و رعایتاعتدال در نظریه اسلام در این باره

طوائف مختلف مردم در مساءله محیض آراء و مذاهبی مختلف دارند، یهود در این مساءله شدت عمل به خرج می داد، و در حال حیض زنان ، حتی از غذا و آب و محل زندگی و بستر زنان دوری می كرد، و در تورات نیز احكامی سخت درباره زنان حائض و كسانی كه در محل زندگی و در بستر و غیره با ایشان نزدیكی می كنند وارد شده .

و اما نصارا، در مذهب ایشان هیچ حكمی درباره اجتماع با زنان حائض ، و نزدیك شدن به ایشان نیامده ، و اما مشركین عرب ، آنان نیز دراین باره هیچ حكمی نداشتند، جز اینكه ساكنین مدینه و دهات اطراف آن ، از این كار اجتناب می كردند، و این بدان جهت بود كه آداب و رسوم یهودیان در ایشان سرایت كرده بود، و همان سخت گیریهای یهود را در معاشرت با زنان حائض معمول می داشتند، و اما عربهای دیگر، چه بسا این عمل را مستحب هم می دانستند، و می گفتند جماع با زنان در حال حیض باعث می شود فرزندی كه ممكن است پدید شود خونخوار باشد، و خونخواری در میان عشایر صحرانشین صفتی پسندیده بوده است .

و به هر حال پس این كه فرمود: (از زنان در حال حیض كناره گیری كنید) هر چند ظاهرش امر به مطلق كناره گیری است همانطور كه یهودیان می گفتند، و هر چند كه برای تاءكید این ظاهر بار دوم هم فرمود:(و لا تقربوهن )، و لیكن جمله : (فاتوهن من حیث امركم الله )، با در نظر داشتن اینكه منظور از (آنجائی كه خدا دستور داده ) همان مجرای خون است ، كه در آخر آیه است ، خود قرینه است بر اینكه جمله : (فاعتزلوا)، و جمله دوم یعنی (و لا تقربوهن ) جنبه كنایه دارند،

نه تصریح ، و مراد از آمدن زنان و نزدیكی با ایشان نزدیكی از محل خون است فقط، نه مطلق مخالطت و معاشرت ، و نه مطلق تمتع و لذت گیری از آنان .

پس معلوم شد اسلام در مساءله حیض زنان راه وسط را اتخاذ كرده ، راهی میانه در بین تشدید تمامی كه یهود اتخاذ كرده ، و در بین اهمال مطلقی كه نصارا پیش گرفته اند، و آن راه میانه این است كه مردان در هنگام عادت زنان از محل ترشح خون نزدیكی نكنند، و تمتعات غیر این را می توانند ببرند، و در جمله : (فی المحیض ) اسم ظاهر در جای ضمیر به كار رفته چون می توانست بفرماید: (فاعتزلوا النساء فیه ) و نكته این تبدیل این است كه منظور از محیض اول معنای مصدری كلمه است ، و از محیض دوم زمان حیض است ، پس كلمه دوم غیر كلمه اول است ، و اگر ضمیر می آورد، قهرا به مرجعی بر می گشت كه معنای آن منظور نبود.





حتی یطهرن فاذا تطهرن فاتوهن من حیث امركم اللّه





كلمه (طهارت - پاكی ) كه در مقابلش كلمه (نجاست - پلیدی ) قرار دارد از كلماتی است كه معنایش در ملت اسلام دایر است ، و احكام و خواصی برای آنها تشریع شده ، و قسمت عمده ای از مسائل دینی را تشكیل می دهد، و این دو كلمه به خاطر اینكه بسیار بر سر زبانها است ، حقیقتی شرعی و یا حداقل حقیقت متشرعه ای گردیده است كه معنای این دوجور حقیقت در فن اصول بیان شده .

معنای طهارت و بررسی منشاء پیدایش مفهوم طهارت و نجاست در بین مردم

و اما معنای طهارت ، چیزی است كه همه مردم با وجود اختلافی كه در زبانهایشان هست می دانند، و از همینجا باید دانست كه طهارت از آن معانی است كه اختصاص به یك قوم و دو قوم یا یك عصر و دو عصر ندارد، بلكه تمامی انسانها در زندگی خود با آن سروكار دارند.

چون اساس زندگی بر تصرف در مادیات ، و بوسیله آنها رسیدن به هدفهای زندگی است ، باید از مادیت استفاده كند تا به مقاصد زندگی خود برسد، آری انسان هر چه را كه می خواهد و طبعش متمایل به آن می شود بدین جهت است كه در آن فایده و خاصیتی سراغ دارد، و به خاطر آن فایده به سوی آن چیز جذب می شود، و از همه فوایدی كه آدمی دارد، فایده های مربوط به تغذی و تولید دامنه دارتر است ، و با خیلی چیرها سروكار دارد.

و این چیرهائی كه مورد استفاده خوردن و تولید واقع می شود، گاهی مورد هجوم عوارضی واقع می شود، كه آن صفات رغبت انگیزش را كه بیشتر رنگ و بو و طعم است از دست می دهد، و دیگر انسان به آن چیرها رغبتی پیدا نمی كند، بلكه طبع آدمی از آن متنفر می شود، آن حالت اولی طهارت ، و حالت دومی نجاست ، نامیده می شود پس طهارت و نجاست دو صفت وجودی است كه در اشیا هست ،

اگر صفت اولی در چیزی وجود داشت ، و مایه رغبت انسان در آن شد، آن چیز طاهر است و اگر صفت دومی پیدا شد، آن چیز پلید است .

واولین باری كه انسان متوجه این دو معنا شد، در محسوسات به آن برخورد، آنگاه آن دو را در معقولات هم استعمال كرد، و لفظ در هر دو جور طهارت و نجاست بكار برد، چه طهارت و نجاست مادی و محسوس ، و چه طهارت و نجاست معنوی مثلا طهارت حسب و نسب ، و طهارت در عمل ، و طهارت در اخلاق ، و عقاید، و اقوال ، و نجاست در آنها.

كلماتی كه بر طهارت و نجاست مادی و معنوی دلالت دارند، و اینكه اسلام هر دو قسمطهارت و نجاست را معتبر شمرده است

این خلاصه گفتاری است كه در معنای طهارت و نجاست از دیدگاه مردم باید دانست ، و اما نظافت ، و نزاهت ، و قدس ، و سبحان ، الفاظی هستند كه از نظر معنا با لفظ طهارت نزدیكند، چیزی كه هست نظافت به معنای طهارتی است كه بعد از پلیدی در چیزی حاصل می شود، (مثلا لباس بعد از شسته شدن نظیف می شود، و بهمین جهت ) كلمه نظافت بخصوص در محسوسات استعمال می شود.

و اما كلمه (نزاهت ) در اصل به معنای دوری بوده ، و اگر در طهارت استعمال شود، بطور استعاره استعمال شده است .

و كلمه (قدس ) و (سبحان ) تنها مخصوص طهارت معنوی است .

و همچنین كلمات (قذارت ) و (رجس ) قریب المعنای با كلمه (نجاست ) است . لیكن قذارت در اصل به معنای دوری بوده : مثلا می گفتند: (ناقه قذور)، یعنی شتری كه ، همیشه از گله شتران دوری می كند، و یا می گفتند: (رجل قاذوره ) یعنی مردی كه به خاطر بدخلقیش با مردم نمی جوشد، و از مردم دوری می كند و حاضر نیست با آنان یك جا جمع شود، و (رجل مقذر) با فتحه میم ، یعنی مردی كه مورد نفرت و اجتناب مردم است .

و نیز می گفتند: (قذرت الشی ء)، و یا (تقذرت الشی ء)، و یا (استقذرت الشی ء) كه در هر سه عبارت معنا این است كه من از فلان چیز بدم می آید، و بنابراین استعمال قذارت در معنای نجاست در اصل استعمالی مجازی بوده چون نجاست هر چیزی مستلزم آن است كه انسان از آن دوری كند.

و همچنین كلمه (رجس )، و كلمه (رجز) به كسره را، و گویا اصل در معنای رجز هول و وحشت بوده ، پس دلالت آن بر نجاست نیز به استعاره است . و اسلام معنای طهارت و نجاست را معتبر شمرده ، و همچنین طهارت و نجاست مادی و معنوی هر دو را پذیرفته ، بلكه در معارف كلیه و در قوانین مقرره نیز سرایت داده ،بعضی قوانین را طاهر، و بعضی را نجس خوانده ، از آن جمله می فرماید: (و لا تقربوهن حتی یطهرن ) كه منظور از این طهارت پاكی از حیض است ،

(و ثیابك فطهر و لكن یرید لیطهركم ) (اولئك الذین لم یرد اللّه ان یطهر قلوبهم ) (لا یمسه الا المطهرون ).

شریعت اسلام همچنین یك عده چیرهائی را نجس شمرده ، مانند خون ، و بول ، و غائط، و منی ، از انسان (و بعضی حیوانات )، و پاره ای حیوانات زنده چون خوك ، و حكم كرده به اینكه در نماز و خوردن و نوشیدن از آنها اجتناب شود و اموری را هم طهارت خوانده ، مانند شستشوی جامه و بدن از نجاستی كه به آنها برخورده كه آن را طهارت خبیثیه خوانده ، و طهارت با وضو و غسل آنطور كه در كتب فقهی شرح داده شده به دست می آید و آن را طهارت حدثیه خوانده .

اسلام دین توحید است و تمام فروغ آن به هماناصل بر می گردد. اصل توحید طهارت و بقیه معارف آن نیز طهارتها هستند

و در سابق هم گذشت كه بیان كردیم اسلام دین توحید است ، و تمامی فروع آن به همان اصل واحد بر می گردد، و آن اصل واحد است ، كه در تمامی فروع دین منتشر شده است . از اینجا روشن می گردد كه اصل توحید، طهارت هم هست ، طهارت كبرا نزد خدای سبحان ، وبعد از این طهارت كبرا و اصلی ، بقیه معارف كلیه نیز طهارت هائی است برای انسان ، و بعد از آن معارف كلیه اصول اخلاق فاضله نیز طهارت (باطن از رذائل ) است ، و بعد از اصول اخلاقی احكام عملی نیز كه به منظور صلاح دنیا و آخرت بشر تشریع شده طهارت هائی دیگر است ، و آیات مذكوره نیز بر همین مقیاس انطباق دارد، هم آیه (یرید لیطهركم ) و هم آیه : (ویطهركم تطهیرا) و هم آیات دیگری كه در معنای طهارت وارد شده .

حال برگردیم به مطلبی كه داشتیم ، و می گوئیم طهارت در جمله : (حتی یطهرن ) به معنای قطع شدن جریان خون از زنان است ، و در جمله : (فاذا تطهرن ) یا به معنای شستن محل خون است ، و یا به معنای غسل كردن است ، و جمله : (فاتوهن من حیث امركم اللّه ...)، امری است كه تنها جواز را می رساند، و دلالت بر وجوب ندارد، چون بعد از نهی واقع شده ، و می خواهد بطور كنایه بفهماند: بعد از پاك شدن ، و یا غسل كردن زن ، نزدیكی كردن با او جایز است ، و این ادبی است الهی و لایق به قرآن كریم ، و اگر امر نامبرده را مقید كرد به قید (امركم اللّه ) برای این بود كه آن ادب را تكمیل كرده باشد چون عمل جماع در نظر بدوی امری است لغو،

و لهو، لذا آن را مقید كرد به امر خدا، و با این قید از اموری قرارش داد كه خدا تكوینا به آن امر كرده ، تا دلالت كند بر اینكه جماع یكی از اموری است كه تمامیت نظام نوع انسانی هم در حیاتش و هم در بقایش منوط به آن است ، پس سزاوار نیست چنین امری را بازیچه قرار داد، بلكه باید از دیدگاه یكی از اصول نوامیس تكوینیش نظر كرد.

و آیه شریفه : (فاتوهن من حیث امركم اللّه ) از نظر سیاق شباهت به آیه شریفه : (فالان باشروهن و ابتغوا ما كتب اللّه لكم ).

و آیه : (فاتوا حرثكم انی شئتم ، و قدموا لانفسكم ) دارد، پس از این شباهت چنین به نظر می رسد كه مراد از امر به آمدن در آیه مورد بحث ، امر تكوینی است ، كه خلقت و تكوین انسان هم بر آن دلالت دارد، چون خلقتش مجهز به اعضائی است كه اگر مساءله تناسل نبود اعضائی زاید و بیهوده بود، و نیز مجهز به قوائی است كه انسان را به عمل زناشوئی دعوت می كند، تا نسل بشر قطع نگردد، پس امر نامبرده امر شرعی نیست ، همچنانكه منظور از كتابت در جمله : (و ابتغوا ما كتب اللّه لكم ) نیز همین مساءله توالد و تناسل است ، و این معنا به خوبی از آیه می شود.

البته ممكن است بگوئیم : مراد از امر دستور شرعی است ، و می خواهد مساءله ازدواج و تناسل را بطور كفائی واجب كند، به این معنا كه بر عموم انسانها واجب است نسلی برای بعد از خود درست كنند، اگر چند نفر این كار را كردند، تكلیف از دیگران ساقط است ، مانند سایر واجبات كفائی ، كه زندگی جز با انجام آنها تاءمین نمی شود، لیكن این احتمال بعید است .

بررسی گفتاری برخی مفسرین در استدلال به آیه (فاءتوا حرثكم انی شئتم )

بعضی از مفسرین به این آیه استدلال كرده اند بر اینكه جمع شدن با زنان از عقب حرام است ، ولی استدلال بسیار سست و ناپسند است ، برای اینكه منشا و اساس آن یكی از دو پندار است ، كه هر دو غلط است ، یا گمان كرده اند كه مفهوم (پس نزد ایشان شوید از آنجا كه خدا دستور داده )، این است كه از عقب نزدیك نشوید، كه این مفهوم لقب است ، و قطعا حجت نیست (و این عبارت كه فرمان تكوینی خدا به اینكه باید نسل بشر حفظ شود با نزدیكی از جلو اطاعت می شود)، هیچ ربطی به حلیت و حرمت سایر اقسام نزدیكی ندارد.

و یا اینكه پنداشته اند: امر به هر چیزی دلالت دارد بر نهی از ضد آن ، كه نیز قطع داریم بر ضعف چنین دلالتی .

علاوه بر اینكه اگر بطور كلی صیغه امر دلالت بر وجوب كند، در خصوص جمله مورد بحث دلالت ندارد، برای اینكه امر در آن بعد از نهی واقع شده (و در علم اصول مسلم شده كه امر به دنبال نهی تنها می فهماند حالا دیگر نهیی نیست ، و آن عمل در این صورت جایز است ) این در صورتی است كه خواسته باشند به امر در (فاتوهن ) استدلال كنند، و اگر به امر در جمله (من حیث امركم اللّه ) استدلال كنند، باید پرسید: آیا امر نامبرده را امر تكوینی می دانید، یا تشریعی اگر تكوینی باشد، كه از دلالت لفظی خارج است ، زبان ندارد، تا با آن استدلال شود، و اگر تشریعی باشد، تازه بر وجوب كفائی دلالت می كند و ما بر فرض كه در مساءله (آیا امر به هر چیز دلالت بر نهی از ضد آن دارد یا نه ) قائل شویم كه دلالت دارد، در اوامری قائل می شویم كه بخواهد تكلیفی را بطور عینی و مولوی واجب كند، نه بطور كفائی و یا ارشادی .





ان اللّه یحب التوابین و یحب المتطهرین





معنای توبه و وجه اینكه توابین و متطهرین در آیه شریفه ان اللّه یحب التوابین و یحبالمتطهرین به صورت مطلق آمده است

توبه به معنای برگشتن به سوی خدای سبحان است و تطهر به معنای پذیرفتن و شروع به طهارت است ، یا بگو صرفنظر كردن جدی از پلیدی و برگشتن به اصل (یعنی طهارت ) است ، پس در نتیجه هر دو عنوان توبه و تطهر در مورد اوامر و نواهی خدا، و مخصوصا در مورد طهارت و نجاست صادقند، چون گردن نهادن به اوامر خدا و دست برداری از هر چیز كه خدا نهی كرده ، هم تطهر از قذارت است ، كه مخالف اصل و مفسده آور است ، و هم توبه و بازگشت به سوی خدا است ، و بهمین مناسبت بوده كه خدای تعالی حكم در آیه را با جمله : (ان اللّه یحب التوابین و یحب المتطهرین ...) تعلیل نموده .

چون لازم است میان حكم و علتی كه برای آن ذكر می شود مناسبت و انطباقی باشد، و در آیه مورد بحث چند حكم آمده ، یكی دوری كردن از جماع در حال حیض ، و یكی انجام این عمل در غیر آن حال ، و از آنجائی كه توابین و متطهرین در جمله مورد بحث مطلق آمده ، تمامی مراتب توبه و طهارت را به بیانی كه گذشت شامل می شود.

و چون كلمه (توابین ) صیغه مبالغه و به معنای كسی است كه بسیار توبه می كند، بعید نیست این مبالغه را از كلمه (متطهرین ) نیز استفاده كنیم ، در نتیجه كثرت در توبه و طهارت از هر جهت استفاده شود، هم كثرت از جهت نوع توبه و طهارت ، و هم از جهت عدد آن دو، آن وقت معنا چنین می شود كه خدا همه انواع توبه را دوست می دارد، چه اینكه با استغفار باشد و چه اینكه با امتثال همه اوامر و نواهی او باشد، و چه با معتقد شدن به همه اعتقادات حقه باشد، و نیز خدا همه انواع تطهر را دوست می دارد، چه اینكه با گرفتن وضو و انجام غسل باشد،

و چه اینكه با انجام اعمال صالحه باشد، و چه اینكه با كسب علوم حقه باشد، هم همه این انواع توبه و تطهر را دوست می دارد، و هم تكرار آن دو را.





نساوكم حرث لكم ، فاتوا حرثكم انی شئتم





كلمه (حرث ) مصدر و به معنای زراعت است ، و مانند زراعت بر زمینی هم كه در آن زراعت می شود اطلاق می گردد، هم می گویند: (این گندمها كشت و زرع فلانی است )، و هم می گویند: (این زمین زراعت فلانی است )، و كلمه (انی ) از اسمای شرط است ، كه مانند كلمه (متی ) در خصوص زمان استعمال می شود، البته گاهی در مكان هم بكار می رود همچنانكه در قرآن آمده : (یا مریم انی لك هذا، قالت هو من عند اللّه ).

حال اگر در آیه مورد بحث به معنای مكان باشد، معنا چنین می شود (شما به كشتزار خود وارد شوید، از هر محلی كه خواستید)، و اگر به معنای زمان باشد معنایش این می شود (شما هر وقت خواستید به كشتزار خود بروید).

معنای آیه (فاتوا حرثكم انی شئتم ) با توجه به كاربرد دو گانه انی در زمان و مكان

و به هر معنا كه باشد می خواهد اطلاق را برساند، مخصوصا با قید (شئتم ) این اطلاق روشن تر به چشم می خورد، و این همان مانعی است كه نمی گذارد جمله (فاتوا حرثكم ) دلالت بر وجوب كند، چون معنا ندارد عملی را واجب كنند و به دنبالش اختیار انجام آن را به خود واگذار نمایند.

این را هم باید بدانیم كه آوردن جمله : (زنان شما كشتزار شمایند) قبل از بیان (فاتوا حرثكم ) و نیز تعبیر از زنان برای بار دوم به (كشتزار) خالی از این دلالت نیست ، كه مراد توسعه و آزادی دادن در عمل زناشوئی است ، یا از نظر مكان و یا از نظر زمان البته مكانی كه زنان انتخاب كنند، نه آنجائی كه مردان از زنان انتخاب كنند، حال اگر اطلاق تنها از نظر مكان باشد، دیگر آیه شریفه متعرض اطلاق نیست ، و در نتیجه آیه قبلی كه می فرمود: (فاعتزلوا النساء فی المحیض )، و جمله و (لا تقربوهن حتی یطهرن ...) تعارضی ندارد.

و اگر اطلاق آیه تنها از نظر زمان باشد، آن وقت این اطلاق بوسیله محیض تخصیص می خورد، برای اینكه آیه محیض مشتمل بر كلمه ای است كه نمی گذارد آیه بوسیله آیه حرث نسخ شود، و آن كلمه (اذی ) است ، كه می فهماند محیض آزاری است ، و اصلا علت تشریع حرمت نزدیكی با زنان در حیض همین آزار بودن حیض است ، و معلوم است مادام كه حیض هست آزار هم هست ، و این نسخ بردار نیست .

و نیز علت دیگری كه نمی گذارد نسخ نامبرده صورت بگیرد، این است كه آیه محیض دلالت دارد بر اینكه حرمت اجتماع با زنان در حال حیض خود نوعی تطهیر زنان از پلیدی است ،

و خدای سبحان همیشه تطهیر را دوست می دارد، و بربندگان خود منت می گذارد، كه تطهیرشان كرده می فرماید: (ما یرید اللّه لیجعل علیكم من حرج و لكن یرید لیطهركم ، و لیتم نعمته علیكم ).

و معلوم است كه این معنا قابل نسخ نیست ، و نمی شود آن را با امثال آیه : (نساءكم حرث لكم ، فاتوا حرثكم انی شئتم ...)، مقید كرد چون این آیه اولا می خواهد آزادی دهد، و علت آزاد شدن مردم با علت تحریم یعنی آزار بودن حیض جمع می شود، و در نتیجه در برداشتن حرمت كاری نمی تواند بكند، و ثانیا آیه حرث مشتمل بر جمله : (و قدموا لانفسكم ...) است ، كه به خوبی از آن استفاده می شود كه حرث بودن زنان نمی تواند ناسخ آیه محیض باشد، چه بعد از آن آیه نازل شده باشد، و چه قبل از آن

حاصل كلام در معنای جمله (زنان شما كشتزار شمایند)

پس حاصل كلام در معنای آیه این شد كه نسبت زنان به جامعه انسانی نسبت كشتزار است به انسان كشت كار، همانطور كه كشتزار برای بقای بذر لازم است ، و اگر نباشد بذرها به كلی نابود می شود، و دیگر غذائی برای حفظ حیات و ابقای آن نمی ماند، همچنین اگر زنان نباشند نوع انسانی دوام نمی یابد، و نسلش قطع می شود، آری خدای سبحان تكون و پدید آمدن انسان ، و یا بگو به صورت انسان درآمدن ماده را تنها در رحم مادران قرار داده ، و از سوی دیگر طبیعت مردان را طوری قرار داده كه متمایل و منعطف به سوی زنان است با اینكه مقداری از آن ماده اصلی در خود مردان هم وجود دارد، و در نتیجه میان دو دسته از انسانها مودت و رحمت قرار داده و چون چنین بوده قطعا غرض از پدید آوردن این جذبه و كشش ، پدید آوردن وسیله ای بوده برای بقای نوع ، پس دیگر معنا ندارد، آن را مقید به وقتی و یا محلی معین نموده ، از انجام آن در زمانی و مكانی دیگر منع كند، بله مگر آنكه در یك موردی خاص انجام این عمل مزاحم با امری دیگر شود، امری كه فی نفسه واجب بوده ، و اهمالش جایز نباشد، و با این بیان معنای جمله : (و قدموا لانفسكم ) به خوبی روشن می شود.

یكی از تفسیرهای عجیب و غریب استدلالی است كه بعضی به جمله (نساوكم حرث لكم ...) كرده اند، بر اینكه در هنگام جماع عزل (یعنی بیرون ریختن نطفه ) جایز است ، با اینكه آیه شریفه هیچ نظری به این جهت ندارد، تا اطلاقش شامل آن شود، نظیر این حرف تفسیر دیگری است كه گفتن بسم اللّه قبل از جماع را از جمله : (و قدموا لانفسكم ...)كرده است .





و قدموا لانفسكم ، و اتقوا اللّه ، و اعلموا انكم ملاقوه ، و بشر ال مؤ منین ...





امر به ازدواج و تناسل و دیگر دستوراتی كه مربوط به زندگانی دنیوی است به امربه عبادت و ذكر خدا منتهی می شوند

گفتیم : مراد از اینكه فرمود: (قدموا لانفسكم ) - كه یا خطاب به مردان است ، و یا به مردان و زنان هر دو، - واداشتن انسانها به ازدواج و تناسل است ، تا نوع بشر در زمین باقی بماند، و این هم معلوم است كه غرض خدای سبحان از بقای نوع بشر در زمین ، بقای دین او، و ظهور توحید و پرستش او است ، و برای این است كه جوامع بشری باشند تا با تقوای عمومی خود او را بپرستند، همچنانكه فرمود: (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ).

بنابراین اگر دستوراتی می دهد كه با حیات آنان و بقایشان مرتبط است ، برای این است كه به این وسیله آنان را به عبادت پروردگارشان برساند، نه برای اینكه بیشتر به دنیا بگروند، و در شهوات شكم و فرج فرو رفته ، در وادی غی و غفلت سرگردان شوند.

پس مراد از جمله (و برای خود مقدم بدارید) هر چند مساءله توالد و تقدیم داشتن افرادی جدید الوجود به بشریت و جامعه است ، بشریتی كه همه روز افراد زیادی از آن دستخوش مرگ و فنا می شود، و به مرور زمان عددش نقصان می پذیرد، و لیكن این مطلوبیت فی نفسه نیست غرض به خود توالد تعلق نگرفته ، بلكه برای این است كه با توالد و آمدن افرادی جدید به روی زمین ذكر خدای سبحان در زمین باقی بماند، و افراد صالحی دارای اعمال صالح پدید آیند، تا خیرات و مثوباتشان هم عاید خودشان شود، و هم عاید پدرانی كه باعث پدید آمدن آنان شدند، همچنانكه فرمود: (و نكتب ما قدموا و آثارهم ).

بیانی كه از نظر خواننده گذشت این احتمال را تاءیید می كند كه مراد از تقدیم برای خود از پیش فرستادن اعمال صالح است ، برای روز قیامت ، همچنانكه در جائی دیگر فرموده : (یوم ینظر المرء ما قدمت یداه ) و نیز فرموده : (و ما تقدموا لانفسكم من خیر، تجدوه عند الله هو خیرا و اعظم اجرا).

پس جمله : (و قدموا لانفسكم و اتقوا اللّه و اعلموا انكم ملاقوه ) از نظر سیاق نظیر آیه :

(یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه ، و لتنظر نفس ما قدمت لغد، و اتقوا اللّه ان اللّه خبیر بما تعملون ) می باشد.

پس مراد از جمله مورد بحث (و خدا داناتر است ) تقدیم عمل صالح و تقدیم اولاد به این امید است كه اولاد نیز افرادی صالح برای جامعه باشند، و مراداز جمله : (و اتقوا اللّه ...) تقوا به صورت عمل صالح در خصوص نزدیكی با حرث است ، و خلاصه می خواهد بفرماید در نزدیكی با زنان از حدود خدا تعدی نكنید و پاس حرمت خدا را بدارید، و محارم خدا را هتك مكنید و مراد از جمله : (و اعلموا انكم ملاقوه ...) تشویق به تقوا و شكافتن معنای آن است ، می فرماید از روز لقای اللّه و سوء حساب بترسید، همچنانكه در آیه سوره حشر هم كه می فرمود: (و اتقوا اللّه ان اللّه خبیر بما تعملون ...) تقوا به معنای ترس از خداست ، و اطلاق كلمه (بدانید) و اراده لازمه آن كه همان مراقبت و تحفظ و اتقا باشد، امری است كه در كلام شایع است ، از آن جمله خدای عزوجل فرموده : (و اعلموا ان اللّه یحول بین المرء و قلبه ) كه منظور از آن لازمه آن است ، كه همان تقوا باشد، یعنی بترسید و پروا داشته باشید، از حائل شدن خدا میان شما و دلهایتان ، و چون عمل صالح و ترس از روز حساب از لوازم خاصه ایمان بود، لذا در آخر كلام فرمود: (و بشر المؤ منین )، همانطور كه دیدیم در آیه سوره حشر عنوان مؤ منین را در اول آیه آورده فرمود: (یا ایها الذین آمنوا).

بحث روایتی

(در ذیل آیات گذشته مربوط به حیض ، طهارت ...)

در الدرالمنثور است كه احمد. و عبد اللّه بن حمید. و دارمی ، و مسلم ، و ابو داود، و ترمذی ، و نسائی ، و ابن ماجه ، و ابو یعلی ، و ابن منذر، و ابو حاتم ، و نحاس . (در كتاب ناسخش )، و ابو حیان ، و بیهقی (در سنن خود)، همگی از انس روایت كرده اند كه یهود وقتی زنانشان حیض می شدند او را از خانه بیرون می كردند، و در خوردن و نوشیدن با او شركت نمی كردند، و در یك خانه با او بسر نمی بردند، مساءله از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) سؤ ال شد، در پاسخ این آیه نازل شد، (و یسئلونك عن المحیض ، قل هو اذی فاعتزلوا النساء فی المحیض ...)، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: با زنان حائض ‍ در یك خانه زندگی بكنید،

و هر كار دیگری انجام بدهید الا جماع ، این معنا به گوش یهود رسید، گفتند این مرد مثل اینكه تصمیم گرفته هر چه را كه ما داریم با آن مخالفت كند، به دنبال این سخن اسید بن خضیر، و عباد بن بشر، نزد رسول خدا شده گفتند: یهود چنین و چنان گفتند، آیا ما به گفته آنان از اجتماع با زنان اجتناب كنیم ؟ چهره رسول خدا از شنیدن این سخن متغیر شد بطوریكه ما گمان كردیم بر آن دو نفر خشم گرفته ، ولی وقتی آن دو نفر بیرون می رفتند، شخصی ظرفی شیر جهت آن جناب هدیه می آورد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در پی آن دو نفر فرستاد، تا از آن شیر بنوشند آن دو فهمیدند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) از آنان خشمگین نشده .

و در الدر المنثور از سدی روایت كرده كه در تفسیر آیه : (و یسئلونك عن المحیض ) گفته : این آیه در پاسخ ثابت بن دحداح نازل شد، چون سائل او بوده .

مولف : نظیر این روایت از مقاتل هم نقل شده .

روایاتی از امام صادق (ع ) درباره احكام حائص و مفاد آیه (فاتوهن من حیث امركم الله ...)و (ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین )

و در تهذیب از امام صادق (علیه السلام ) روایت آمده كه در ضمن آن در باره جمله :(فاتوهن من حیث امركم اللّه ...)، فرموده : این جمله درباره طلب فرزند است ، می فرماید: فرزند را از راهی كه خدا دستور داده طلب كنید.

و در كافی است كه از امام صادق (علیه السلام ) پرسیدند، مردی كه زنش حائض است چه بهره ای از او می تواند داشته باشد؟ فرمود: همه چیز الا جلو بعینه .

و نیز در همان كتاب از آن جناب پرسیدند: زنی كه در آخرین روز عادت خون حیضش قطع شده چه حكمی دارد؟ فرمود: اگر همسرش دچار طغیان شهوت شود باید دستورش دهد محل خون را بشوید، آنگاه اگر خواست می تواند قبل از غسل با او نزدیكی كند، و در روایتی دیگر آمده كه اضافه فرمود: ولی غسل كردن بهتر است .

مولف : روایات در این معانی بسیار زیاد است ، و این روایات قرائت آیه را به صورت (یطهرن ) بدون تشدید تاءیید می كند، چون بطوریكه گفته اند كلمه نامبرده به معنای قطع جریان خون زنان است ، به خلاف (یتطهرن ) با تشدید ها كه به معنای قبول طهارت است ، كه در آن معنای اختیار خوابیده ، و در نتیجه با غسل كردن كه یك عمل اختیاری است مناسب است ، به خلاف قطع جریان خون ، كه به اختیار زن نیست .

و مراد از تطهر اگر غسل به فتحه غین - شستشو - باشد، آیه شریفه دلالت می كند بر استحباب شستشو، و اگر غسل به ضمه غین باشد دلالت بر استحباب غسل می كند، همچنانكه امام هم فرمود: غسل بهتر است ، و در هر تقدیر دلالت بر حرمت جماع قبل از غسل بفتحه غین یا غسل بضمه غین ندارد، چون اگر حرام بود، دیگر معنا نداشت غسل و یا غسل غایت و منتهی الیه نهی بوده باشد. (دقت فرمائید)

و نیز در كافی از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در ذیل جمله : (ان اللّه یحب التوابین ، و یحب المتطهرین ) فرموده مردم در جاهلیت خود را با پنبه و سنگ پاك می كردند، سپس رسم شد كه خود را شستشو كنند، و چون كار پسندیده ای بود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) همه را موظف كرد چنین كنند، خود نیز چنین كرد، و خدا در كتابش نازل كرد كه (ان اللّه یحب التوابین و یحب المتطهرین ).

مولف : اخبار در این معنا بسیار است ، و در بعضی از آنها آمده : اولین كسی كه باآب طهارت گرفت ، براء بن عازب بود، كه به دنبال عمل او آیه شریفه نازل شد، و استنجای با آب سنت گردید.

روایتی از امام باقر (ع ) درباره حالتهای مختلفدل انسان و اینكه آیا بعضی موارد مورد ابتلاء مؤ منین نفاق محبوب می شود یا خیر؟!

باز در همان كتاب از سلام بن مستنیر روایت آورده كه گفت : نزد امام ابی جعفر (علیه السلام ) بودم ، كه حمران بن اعین داخل شد، و چند مساءله پرسید همینكه حمران خواست برخیزد به امام عرضه داشت : این را خدمت شما عرضه بدارم خدا بقایت را طولانی كند و ما را از وجودت برخوردار فرماید كه ما هر وقت خدمت شما شرفیاب می شویم بیرون نمی رویم مگر در حالی كه دلهایمان رقت و خاطرمان آسایش و امنیت یافته ، بطوریكه دیگر هیچ غمی از دنیا در دلمان نمی ماند،و آنچه از مال دنیا كه در دست مردم است چون پر كاهی به نظرمان می رسد ولی وقتی از حضورتان بیرون می شویم ، و با مردم و تجار همنشین می گردیم ، دنیا در نظرمان محبوب می شود، سر این چیست ؟ امام ابی جعفر (علیه السلام ) فرمود: این مربوط به دلهااست كه گاهی نرم است و گاهی سخت ، آنگاه فرمود: آگاه باشید كه وقتی اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به آن جناب عرضه داشتند از خطر نفاق بر خود می ترسیم ، امام اضافه كرد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) پرسید: چرا از آن می ترسید؟ عرضه داشتند: برای اینكه هر وقت در حضور شما هستیم ، و شما ما را به عذاب خداتذكر می دهید: و به ثوابش ترغیب می كنید. در نتیجه دلمان نرم می شود، و دنیا را فراموش می كنیم ، و نسبت به آن زاهد و بی رغبت می شویم ، بحدی كه گوئی آخرت رامی بینیم ، و آتش و بهشت را مشاهده می كنیم ، اما این تا لحظه ای است كه نزد توایم ،

همینكه از تو دور می شویم ، داخل این خانه هاشده فرزندان را می بوئیم ، زن و اهل خود را مشاهده می كنیم آن حالتمان كه نزد تو داشتیم بر می گردد، بطوریكه گوئی اصلا چنان حالتی نداشته ایم ، آیا جا دارد این معنا را در خود نوعی نفاق بشماریم ، و از آن بترسیم ؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در پاسخشان فرمود: ابدا، این پندارها گامهای شیطان است ، كه می خواهد شما را متمایل به دنیا كند به خدا سوگند اگر دائما آن حالتی را كه نزد من دارید داشته باشید ملائكه به مصافحه شما می آیند: آن وقت می توانید روی آب قدم بزنید، و اگر شما نبودید كه گناه كنید و به دنبالش از خدا آمرزش بطلبید خدای تعالی خلقی دیگر می آفرید كه گناه كنند، و به دنبالش طلب مغفرت نمایند، و او هم ایشان را بیامرزد، آری مؤ من هم بسیار دچار فتنه می شود وهم بسیار به خدا بازگشت می كند، مگر نشنیدی كلام خدای تعالی را كه فرمود: (ان اللّه یحب التوابین ، و یحب المتطهرین )، و نیز فرموده : (استغفروا ربكم ثم توبوا الیه ).

توضیح و تفسیر برخی قسمتهای روایت مذكوره

مولف : نظیر این روایت را عیاشی هم در تفسیر خود نقل كرده است ، و اینكه فرمود: (اگر دائما آن حالتی را كه نزد من دارید داشته باشید...) اشاره است به مقام ولایت ، مقامی كه دارنده اش به كلی از دنیا منصرف می شود، و به آنچه نزد خدا است مشرف گشته ، و می اندیشد، و ما در بحث پیرامون آیه : (الذین اذا اصابتهم مصیبه ) پاره ای مطالب دراین باره تقدیم داشتیم .

و اینكه فرمود: (اگر شما نبودید كه گناه كنید...) اشاره است بر قدر، یعنی جریان حكم اسمای الهی به مرتبه افعال و جزئیات حوادث بر طبق اقتضائاتی كه مفاهیم اسما دارد كه توضیح آن در ذیل آیه شریفه (و ان من شی ء الا عندنا خزائنه ، و ما ننزله الا بقدر معلوم ) خواهد آمد، و همچنین گفتار درباره آن در ذیل سایر آیات قدر می آید.

جمله : مگر نشنیدی كلام خدای تعالی را كه فرموده : (ان اللّه یحب التوابین ...)، جزء كلام امام ابی جعفر (علیه السلام ) است ، و خطابش به حمران است ، می خواهد به این وسیله توبه و تطهر را تفسیر كند، اولی را به بازگشت نمودن از گناهان به سوی خدا، و دومی را به ازاله پلیدی های گناهان از نفس ، و تیرگی آن را از قلب ، و این یكی از موارد استفاده مراتب حكم است از حكم بعضی مراتب ،

و نظیر آن در قرآن كریم آیه : (لا یمسه الاالمطهرون ) آمده ، كه با آن استدلال كرده اند بر اینكه علم كتاب تنها نزد پاكان از اهل بیت است ، و نیز استدلال كرده اند بر اینكه بدون وضو نمی شود دست به خطوط قرآن گذاشت (با اینكه ضمیر در لا یمسه بكتاب مكنون بر می گردد).

و همانطور كه به حكم آیه شریفه : (و ان من شی ء الا عندنا خزائنه ) عالم خلقت از ناحیه خدا شروع شده ،و در یك قوس نزول پائین و پائین تر می آید، تا به پست ترین مراحل برسد همچنین ا حكام مقادیر نیز نازل نمی شود مگر با مرور به منازل حقایق (دقت فرمائید) و به زودی ان شاء اللّه توضیح بیشترش در تفسیر آیه : (هو الّذی انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات ...) می آید.

از اینجا می توان به آنچه قبلا اشاره كردیم آشنائی بیشتری پیدا كرد، در آنجا گفتیم : مراد از توبه و تطهر در آیه شریفه - البته بنابر ظاهر لفظ، نه تاویل آن - شستشوی با آب و برگرداندن بدن پلید است -، بعد از ازاله پلیدی - به سوی خدای سبحان .

و نیز معنای روایت قمی روشن می شود كه قبلا نقل كردیم ، كه فرمود خدای تعالی حنفیت یعنی طهارت را در آغاز بر ابراهیم نازل كرد، و طهارت ده قسمت است پنج قسمت آن مربوط به سر و گردن است و پنج قسمت مربوط به بدن اما آنچه مربوط به سر است ، یكی كوتاه كردن شارب ، دوم كوتاه نكردن ریش ، سوم اصلاح مو، چهارم مسواك ، پنجم خلال كردن دندان ، و اما آنچه مربوط به بدن است ، اول گرفتن موهای بدن ، دوم ختنه كردن ، سوم ناخن گرفتن ، چهارم غسل از جنابت ، پنجم طهارت با آب ، و این است آن حنفیت طاهره كه ابراهیم آورده ، و تاكنون نسخ نشده ، و تا قیامت نسخ نخواهد شد (تا آخر حدیث ) و اخباری كه همه اینها را مصداق طهارت می شمارد بسیار است ، و در بعضی آمده كه نوره كشیدن نیز طهور است .

روایاتی از معصومین (ع ) درباره مفاد آیه (نساءكم حرث لكم ...)

و در تفسیر عیاشی در ذیل آیه : (نساءكم حرث لكم ...) از معمر بن خلاد، از ابی الحسن رضا (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: شما درباره وطی زنان در عقب ایشان چه نظری دارید؟ عرضه داشتم : من چنین شنیده ام كه فقهای مدینه در آن اشكالی نكرده اند، فرمود: یهود می گفت وقتی مرد از عقب زن نزدیكی كند فرزندش لوچ بیرون می آید، (شاید منظور از لوچ كج فكری باشد)، لذا خدای تعالی در رد نظریه یهود در این مساءله این آیه را نازل كرد، كه :

(زنان شما كشتزار شمایند به كشتزار خود از هر جا خواستید نزدیكی كنید). و باز در همان كتاب از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در ذیل همین آیه فرموده ، یعنی خواه از مقابل و خواه از پشت ، در جلو او تصرف كنید.

و نیز در همان كتاب از ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه فرمود: من از وی از مردی پرسیدم كه در عقب همسرش وطی می كرد حضرت بدش آمد و فرمود: زنهار كه در روده زنان جماع مكنید.

و نیز فرمود: معنای اینكه قرآن می فرماید: (نساوكم حرث لكم ، فاتوا حرثكم انی شئتم ). این است كه هر وقت خواستید به كشتزار خود درآئید، نه از هر جا كه خواستید.

و در آن كتاب از فتح بن یزید جرجانی روایت كرده كه گفت نامه ای به امام رضا (علیه السلام ) نوشته ، از چنین مساءله ای پرسیدم جواب چنین آمد كه از كسی پرسیده ای كه با كنیزش از عقب نزدیكی می كند، باید بدانی كه زن لعبتی است كه نباید اذیت شود، و كشتزار است همانطور كه خدا كشتزارش خوانده .

مولف : روایات در این معانی از ائمه اهل بیت (علیه السلام ) بسیار زیاد است كه در كتاب های كافی و تهذیب و دو تفسیر عیاشی و قمی آمده و همه دلالت بر این دارند، كه آیه بیش از این نمی رساند، كه نزدیكی با زنان از جلو آزاد است ، و بنابراین ممكن است كلام امام صادق (علیه السلام ) را در روایت عیاشی از عبد اللّه بن ابی یعفور بهمین معنا حمل كنیم ، چون در آن روایت آمده من از امام صادق (علیه السلام ) از نزدیكی با زنان در عقب ایشان پرسیدم ، فرمود: اشكال ندارد و دنبالش این آیه را تلاوت فرمود: (نساوكم حرث لكم ، فاتوا حرثكم انی شئتم ).

مولف : ظاهرا مراد از نزدیكی با زنان در عقب ایشان این است كه از عقب در جلو ایشان وطی شود، و استدلال به آیه هم بر این اساس بوده همچنانكه ، خبر معمر بن خلاد گذشته بر آن شهادت می دهد.

روایتی از اهل سنت در شاءن نزول (نساوئكم حرث لكم ...) و بیاناقوال مختلف در استدلال به آن

و درالدر المنثور است كه ابن عساكر از جابر بن عبد اللّه روایت كرده كه گفت : انصار تنها بطور مضاجعه با زنان نزدیكی می كردند: ولی قریش این كار را به صورتهای گوناگون انجام می دادند، اتفاقا مردی از قریش ‍ با زنی از انصار ازدواج كرد، و خواست با او نزدیكی كند زن گفت : حاضر نیستم مگر به همان صورت معمولیش ، نزاعشان به رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) رسید،

آیه شریفه : (فاتوا حرثكم انی شئتم ) نازل شد، یعنی چه در حال ایستاده ، و چه نشسته چه خوابیده اما در هر حال تنها از یك صمام .

مولف : این معنا به چند طریق از صحابه روایت شده ، كه سبب نزول آیه این بوده ، و روایتی هم از حضرت رضا (علیه السلام ) مطابق آن گذشت .

و اینكه فرمود: از یك صمام معنایش از یك مجرا و سوراخ است كنایه از اینكه تنها از فرج باشد، چون روایات بسیاری از طرق اهل سنت وارد شده كه نزدیكی با زنان از مجرای پشت را تحریم كرده ، و این معنا را به چند طریق از عده ای از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) روایت كرده اند، و قول ائمه اهل بیت هر چند جواز با كراهت شدید است ، بطوریكه اصحاب امامیه به طرق خود كه تا ائمه دارند آن را روایت كرده اند، الا اینكه همانطور كه گفتیم هیچ یك از ائمه در حكم مساله به آیه : (نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انی شئتم ...) تمسك نكرده اند، بلكه به گفتار لوط پیغمبر تمسك كرده اند، كه فرمود: (ان هولاء بناتی ان كنتم فاعلین ) تمسك كرده اند، چون لوط با اینكه می دانست قومش جز لواط را نمی خواهند دختران خود را عرضه كرد، و در قرآن كریم آیه ای برای نسخ این حكم نیامده .

و با این حال مساله در روایات صحابه مورد اختلاف است ، از عبد اللّه بن عمر و مالك بن انس ، و ابی سعید خدری ، و جمعی دیگر روایت شده كه به جواز آن فتوا می دادند، و به آیه (نساوكم حرث لكم ...) تمسك می كردند، حتی از ابن عمر روایت شده كه گفته است :اصلا آیه نامبرده برای همین جهت نازل شده .

در الدر المنثور از دار قطنی (در كتاب غرائب مالك ) و او با ذكر سند از نافع روایت كرده كه روزی ابن عمر به من گفت : ای نافع این قرآن را نگه دار، و گوش بده تا بخوانم ، و از حفظ خواند تا رسید به آیه : (نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انی شئتم ) در اینجا به من گفت : ای نافع می دانی درباره چه كسی نازل شده ؟ گفتم : نه ، گفت : درباره مردی از انصار كه با زنش از عقب او وطی كرده بود، و در بین مردم عملی زشت تلقی شده بود، خدا این آیه را فرستاد، گفتم : یعنی می خواهی بگوئی از عقب در جلو همسرش قرار داده بود گفت نه رسما در عقب او.

روایاتی چند از اهل سنت و بیان فتوای آنان بر جواز وطی از پشت همسر

مولف : در الدر المنثور این معنا را از ابن عمر به چند طریق روایت كرده ، آنگاه می گوید: ابن عبدالبر گفته : روایت به این مضمون كه از عبد اللّه بن عمر نقل شده معروف و مشهور و سند آن صحیح است .

و نیز در الدر المنثور آمده كه ابن راهویه ، و ابو یعلی ، و ابن جریر، و طحاوی ، در كتاب مشكل الاثار، و ابن مردویه ، همگی با سندی حسن از ابی سعید خدری روایت كرده اند كه گفت : مردی همسرش را از عقب نزدیكی كرده مردم او را سرزنش كردند، آیه شریفه : (نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انی شئتم ...)، نازل شد.

و نیز در همان كتاب است كه خطیب در روایت مالك از ابی سلیمان جوزجانی نقل كرده كه گفت : من از مالك بن انس از وطی در عقب همسران پرسیدم او به من گفت : هم الان از این عمل غسل سر و گردن كرده ام .

و نیز در همان كتاب آمده كه طحاوی از طریق اصبغ بن فرج ، از عبد اللّه بن قاسم روایت كرده كه گفت : من هیچ استادی كه در دینم از آنها تقلید می كنم ندیدم ، مگر آنكه این عمل (وطی آنان در عقبشان ) را حلال می دانست آنگاه این آیه را قرائت كرد، كه (نساوكم حرث لكم )، سپ س گفت : دیگر روشن تر از این چه بیانی ؟.

و در سنن ابی داود از ابن عباس روایت كرده كه گفت : عبد اللّه بن عمر كه خدا از گناهانش بگذرد - خیال كرده زن و شوهری بودند از دو طایفه ، آن یكی یعنی زن از طایفه انصار و از بت پرستان بوده ، در حالی كه شوهرش از قریش بوده ، و انصار از یهودیان تقلید می كردند كه اهل كتاب بودند و برای خود فضیلتی در علم قائل بودند و بسیاری از غیر یهود از عمل یهود تقلی د و پیروی می كردند و از جمله خصایص ایشان این بود كه با زنان از یك مجرا نزدیكی می كردند، و این بسی مایه خوشحالی زنان است و آن قبیله قریش با زنان به هر شكلی آمیزش می كردند از عقب و از جلو خوابیده و ایستاده ، همینكه مهاجرین قریش به مدینه آمدند، مردی از ایشان با زنی از انصار ازدواج كرد و رفت كه با او نیز همین كارها را بكند، زن نپذیرفت ، و گفت رسم ما این است كه تنها یك جور، و در یك مجرا، می خواهی بخواه نمی خواهی دوری كن ، این نزاعشان علنی شد، و به رسول خد ا (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید خدای تعالی این آیه را نازل كرد: (نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انی شئتم )، یعنی چه از جلو و چه از عقب ، چه خوابیده و چه غیر آن .

اما منظور این است كه در همه این احوال از مجرای فرزند باشد.

مولف : این روایت را سیوطی هم در در المنثور به چند طریق از مجاهد از ابن عباس نقل كرده .

و نیز در همان كتاب است كه ابن عبد الحكم نقل كرده كه شافعی با محمد بن حسن در این مساله مناظره كرد، محمد علیه او استدلال كرد به اینكه تنها فرج زن كشتزار است ، و آنجا است كه فرزند تكون می یابد، شافعی گفت پس به گفته تو باید غیر فرج حرام باشد، محمد ملتزم شد كه آری همینطور است ، شافعی گفت حال بگو ببینم : اگر با ساق زن و یا گوشت شكم او این كار را بكند چطور است ، آیا ساق و گوشت شكم هم كشتزار است ، و اولاد درست می كند گفت : نه ، گفت : چون كشتزار نیست باید حرام باشد؟ گفت : نه ، شافعی گفت پس چطور با كلمه (كشتزار) استدلال می كنی .

استدلال ابن عباس درباره محیض و بررسی استدلال او و نیز در همان كتاب آمده : كه ابن جریر، و ابن ابی حاتم ، از سعید بن جبیر روایت كرده اند كه گفت : در حینی كه من و مجاهد نزد ابن عباس نشسته بودیم ، مردی نزد او آمد و گفت آیا مرا از آیه محیض راحت نمی كنی ؟ گفت : بله می كنم ، بخوان : (و یسئلونك عن المحیض - تا جمله - فاتوهن من حیث امر كم اللّه )، ابن عباس گفت : یعنی با آنان نزدیكی كنید، از همانجائی كه خون می بینند، چون قبلا از جماع در آن نهی شده بودی ، و بعد از قطع خون ماموری كه در همانجا جماع كنی ، سائل پرسید: با آیه (نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انی شئتم ) چرا استدلال نمی كنی ؟ ابن عباس گفت : وای بر تو آیا عقب زنان هم كشتزار است ، اگر این حرف تو حق باشد باید آیه محیض نسخ شده باشد، چون هر وقت زن از جلو حیض شود تو می توانی از عقب جماع كنی ، با اینكه آیه می فرماید: باید (از آنان كناره گیری كنید، پس معنای (انی شئتم ) هر وقت از شب و روز است .

مولف : استدلال ابن عباس همانطور كه ملاحظه می كنید مخدوش است ، برای اینكه آیه محیض بیش از این دلالت ندارد كه جماع در محل جریان خون در حال حیض حرام است ، پس اگر آیه حرث دلالت كند بر جواز وطی در عقب ، بین دو آیه هیچ تعارضی نخواهد بود، تا باعث نسخ آیه اول شود، علاوه بر اینكه توجه فرمودید كه آیه حرث هم دلالت بر مقصد آنان یعنی جواز وطی در عقب ندارد،

بله در بعضی از روایات كه از ابن عباس نقل شده ، دیده می شود كه كرده به حرمت آن به امری كه در جمله : (فاتوهن من حیث امركم اللّه ...)، آمده و شما خواننده محترم در آنچه گذشت توجه فرمودید، كه استدلال مزبور فاسدترین استدلال است ، و آیه شریفه هیچ دلالتی ندارد بر حكم غیر مجرای خون ، تنها حكم مجرای خون را بیان می كند، كه در حال حیض حرام و در حال طهر حلال است ، و آیه حرث هم هیچ دلالتی بر توسعه از جهت حرث ندارد و نمی خواهد بفرماید همه جای زنان كشتزار شما است ، و به هر حال مساله مربوط به تفسیر نیست ، مربوط به فقه است ، چیزی كه هست ما این مقدار هم كه بحث كردیم ، از این نظر بود كه بدانیم دلالت آیات چقدر است .